ماهنویس 2010

روستای من, اُستاد

ماهنویس 2010

روستای من, اُستاد

راه

اگر از ظلمت ره میترسی چلچراغ نگهم را به تو خواهم بخشید

اگر از دوری ره میترسی دستانم را که پلی روی زمان میبندند و به کوتاه ترین فاصله من را به تو می پیوندند به تو خواهم بخشید

و اگر از تنگی چشم دگران  اگر از زمزمه ها   اگر از حرف کسان میترسی  من  من جدا از دگران به تو خواهم پیوست و خویش را از تو نهان خواهم کرد و اگر ترس تو از خویشتن است من تو را در رگ خویش  در تن و هستی خویش که پر از خاطر توست محو و گم خواهم کرد

          فقط

تو بیا که اگر آمدنت دیر شود و یا اگر آمدنت قصه پوچی باشد من تو را تا دم مرگ ای همه خوب نخواهم بخشید

پیشاپیش عید سعید فطر را بر تمامی شیعشان جهان تبریک عرض نموده و آرزوی قبولی عبادات را از درگاه خداوند متعالدارم

 

ملاصدرا می گوید:
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما ...
به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود می آید
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را...
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها...
چنین کنید تا ببینید چگونه
بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند

مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود؟؟؟

"
آیا خدا برای بنده خویش کافی نیست؟"

    

                               

خدا

الهی زهی خداوند پاک که بنده گناه کند و تو را شرم  کرم بود

الهی تو دوست میداری که من تو را دوست دارم با آن که بی نیازی از

من پس من  چگونه دوست ندارم که تو مرا دوست داری  با این همه

احتیاج که به تو دارم

الهی من غریبم و ذکر تو غریب  و من با ذکر تو الفت گرفته ام زیرا که

غریب با غریب الفت گیرد

الهی شیرین ترین عطا ها در دل من رجای تو خداوند است و خوش ترین

و شیرین ترین سخن ها  بر زبان این گنهکار ثنای توست و دوست ترین

وقت ها بر این بنده ی مسکین گنهکار لقای توست

الهی مرا عمل بهشت نیست و طاقت دوزخ ندارم  اکنون کار با فضل تو افتاد

الهی اگر فردا گویند چه آوردی ؟ گویم  خداوندا از زندان  موی بالیده و جامه ی  شوخگن و عالمی اندوه وخجلت توان آورد مرا بشوی و خلعت

بفرست و مپرس!  

شعر

مــیــخــوام بــرای داشـتـنـت 

دنیا رو زیر و رو کنم

مـی خـــوام بـــرای آبـــروم 

چشماتو آرزو کنم

مـیـخوام واسـه عکـس چشـات 

یک قاب سنگی بسازم

میخوام واسه شکوه اون چشات 

یه شیر سنگی بسازم

مـیـخــوام واســه رقــصـیـدنـت 

هلهله ای به پا کنم

مـیـخـوام واسـه حـکـومـتــت 

یک  شبه کودتا  کنم