ماهنویس 2010

روستای من, اُستاد

ماهنویس 2010

روستای من, اُستاد

تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!

تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟
تو را کدام خدا؟
تو از کدام جهان؟
تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟
تو در کدام چمن، همره کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟

من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!
کدام نشاط دویده است از تو در تن من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند،
به رقص می آیند،
سرود میخوانند!

چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو:
به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر!
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر؟

ترا به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه.
که صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست!
تو آرزوی بلندی و، دست من کوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته ست.
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است.


*****************اما ما همچنان منتظرت میمانیم


 

  

سرزمین حجاز در ماههاى حرام، بویژه در ماه رجب، از روزگار باستان، میزبان زائران بى شمارى بود، که از راههاى دور و دراز به سوى کعبه معظمه می‌شتافتند و هدایا و قربانیهاى فراوانى با یک دنیا شور و اشتیاق به آن خانه نثار می‌کردند.
در دومین جمعه از ماه رجب، که از ماههاى حرام است و احترام خاصى در میان همه قبایل و طوائف داشت، ازدحام عجیبى در اطراف کعبه بود و سیل مردم از پیر و جوان با احترام ویژه اى در اطراف خانه خدا در حال طواف بودند، که زنى حامله، با چهره‏اى شکسته، در گرداگرد خانه خدا بى تابانه مى گردید و با انگشتان لرزانش به جامه کعبه آویخته بود و در حالى که قطرات اشکش سیل آسا به صورتش مى ریخت، زیر لب مى گفت:

پروردگارا! من به تو ایمان آورده ام و به آنچه کتاب و پیامبر از سوى تو آمده است، ایمان دارم. پروردگارا! من به آیین جدم «ابراهیم خلیل» که بینانگذار این خانه کهن است، ایمان دارم. پروردگارا! ترا سوگند مى دهم به حق بنیانگذار این بیت، و به حق این مولودى که در شکم دارم، که این زایمان را بر من آسان بگردان.
چشمهاى کنجکاو او را مى دید و گوشهاى شنوا سخنانش را دنبال مى کرد و حس کنجکاوى در مغزها تحریک مى شد، که ناگهان فریادى از تعجب از همگان بلند شد و به دنبال آن سکوتى سنگین بر همگان حکمفرما شد. آب در گلوها خشکید، حیرت و تعجب بر چهره ها نقشى شگفت زده بود، نفسها از سینه ها بیرون نمى آمد.
کسى جرأت نداشت که سکوت را بشکند و بگوید: لحظه اى پیش دیوار کعبه شکافته شد و زن حامله اى به درون خانه خدا رهنمون شد!
چه کسى باور مى کرد که سنگ خارا آغوش باز کند و زن حامله اى را در خود جاى دهد؟! 

  

 

  

حیرت و تعجب مردم هنگامى افزایش یافت که تلاش پرده داران کعبه، در گشودن قفل در به نتیجه نرسید.
لحظه به لحظه بر ازدحام مردم افزوده مى شد، همگان در انتظار بودند که از فرجام این راز آگاه شوند. از نقطه نظر مردمف نگران و حیرت زده، هر لحظه اى چون یک ساعت مى گذشت و همگان ثانیه شمارى مى کردند که نیروى غیبى این مشکل را بگشاید.
پس از گذشت مدتى طولانى، همان سنگ خارا آغوش باز کرد و فاطمه بنت اسد در حالى که «مولود کعبه» را در آغوش داشت بیرون آمد.
صداى هلهله اوج گرفت و در خانه هاى مکه طنین انداخت. حضرت ابوطالب، عمو و برترین حامى پیامبر، صلّى اللّه علیه و آله، در حالى که برق شعف از دیدگانش مى جهید، بانگ برآورد:
أیّها النّاس: ولد فى الکعبة ولى اللَّه.
هان اى مردم! ولى خدا در خانه خدا دیده به جهان گشود.
این حادثه پرشکوه و بى نظیر تاریخ، به روز جمعه، سیزدهم ماه رجب، سى امین سال حمله ابرهه به خانه خدا (عام الفیل) اتفاق افتاد. 

  

تواتر حدیث ولادت
همه ناقلان آثار و راویان اخبار اتفاق نظر دارند که خورشید امامت از درون کعبه طلوع نموده و داستان ولادت مولاى متقیان امیرمؤمنان، علیه السلام، در درون کعبه از مسلمات تاریخ است و هیچ پژوهشگر با انصافى نمى تواند در سند آن ابراز شک و تردید نماید و اینک اعتراف گروهى از بزرگان اهل سنت:
1. حاکم نیشابورى
حافظ ابو عبداللَّه، محمدبن عبداللَّه، مشهور به حاکم نیشابورى (م 405 ق.) در کتاب بسیار معروفش «مستدرک صحیحین» مى نویسد:
روایات متواتر است که فاطمه بنت اسد، امیرمؤمنان على بن ابى طالب، کرم اللَّه وجهه، را در خانه کعبه به دنیا آورد.
2. گنجى شافعى
حافظ ابوعبداللَّه محمدبن یوسف قرشى، معروف به گنجى شافعى (م658 ق.) در کتاب «کفایة الطالب» مى نویسد:
امیرمؤمنان على بن ابى طالب در مکه معظمه، در درون بیت اللَّه الحرام، به شب جمعه 13 رجب، سى سال گذشته از عام الفیل، دیده به جهان گشود و هرگز مولود دیگرى پیش از او یا بعد از او در خانه کعبه زاده نشده است. این ولادت مسعود کرامت و فضیلتى براى او، و فضیلت و شکوهى بر خانه خداست.
3. آلوسى
شهاب الدین ابوالثناء، سیدمحمود آلوسى، صاحب تفسیر آلوسى، شرح مفصلى بر قصیده عینیه عبدالباقى افندى عمرى نوشته است. وى در شرح بیت: 

  

اَنتَ العلىّف الّذى فَوقَ العفلى رفففعا 

                            ببطنف مکّةَ عندَ البیتف إذْوفضفعا 

  

مى نویسد:
ولادت امیرمؤمنان، کرم اللَّه وجهه، در درون کعبه، در سراسر دنیا مشهور است و در کتابهاى هر دو فرقه (شیعه و سنى) روایت شده و هرگز در مورد غیر ایشان چنین فضیلتى ثابت نشده است. آرى، چقدر شایسته است که پیشواى پیشوایان در جایى متولد شود که آنجا قبله مؤمنان است. سپاس و ستایش از آن خداوندى است که هر چیزى را در جاى شایسته خود قرار مى دهد و او فرزانه فرزانگان است.
4. ذهبى
حافظ شمس الدین، ابو عبداللَّه محمدبن احمد ذهبى، (م 848 ق.) در کتاب »تلخیص مستدرک« متن گفته حاکم نیشابورى را آورده که مى گوید:
اخبار به حد تواتر رسیده که على بن ابى طالب در درون کعبه دیده به جهان گشود.
5. لکهنودى
علامه لکهنوى نیز در کتاب «مرآة المؤمنین» عین گفته حاکم را آورده و تصریح نموده که ولادت امیرمؤمنان، علیه السلام، در درون کعبه متواتر است و این فضیلت ویژه آن حضرت مى باشد.
6. دهلوى
شاه ولى اللَّه، احمد بن عبدالرحیم دهلوى، (م 1176 ق.) در کتاب «ازالة الخفاء» مى نویسد:
بى گمان روایات متواتر است که فاطمه بنت اسد، امیرالمؤمنین على بن ابى طالب را در درون کعبه به دنیا آورد، بدون تردید او در روز جمعه 13 رجب، سى سال گذشته از عام الفیل، در خانه کعبه به دنیا آمده است و هرگز پیش از او یا بعد از او کسى در خانه کعبه زاده نشده است.
7. محمد مبین
مولوى محمد مبین لکهنوى، (م 1225 ق.) در کتاب «وسیلة النجاة» مى نویسد:
ولادت آن معدن کرامت، روز جمعه 13 رجب، سى سال بعد از عام الفیل، در مکه، در جوف کعبه واقع شد. خداى تعالى او را به این فضیلت مخصوص گردانید و کعبه را با این شرف مشرف گردانید.
8. میلادخان
مولوى هادى على خان میلادخان، در ترجمه کتاب یادشده مى نویسد:
در میان مورخان اتفاق نظر هست که حضرت امیرالمؤمنین در درون کعبه دیده به جهان گشود و در این زمینه هیچ اختلافى نیست که این شرف به آن حضرت اختصاص دارد.
9. کاکورى
حافظ محمد على حیدر ابن شاه على قلندر کاکورى، (م 1350 ق.) در کتاب «احسن الانتخاب» از مستدرک حاکم و ازالة الخفاء شاه ولى اللَّه دهلوى روایت کرده است که موضوع ولادت امیرمؤمنان در درون کعبه به حد تواتر رسیده است.
10. گجراتى
علامه سعید گجراتى، از بزرگان اهل سنت، در کتاب «الإعلام بأعلام مسجدالحرام» در پاسخ برخى از دشمنان اهل بیت، که زادگاه امیرمؤمنان، علیه السلام، را از روى عناد در دامنه کوه ابوقبیس نوشتهاند، مى نویسد:
خدایا تو خود مى دانى که این سخن بهتانى بزرگ است و آن را دشمنان اهل بیت جعل کرده اند، زیرا روایت متواتر دلالت مى کند بر این که تولد آن حضرت در درون کعبه بوده است. 

  

 

  

حدیث ولایتمحدثان بزرگ از عالمان شیعه و سنى حدیث ولادت را در مجامع حدیثى خود، با سلسله اسناد خود، از رسول گرامى اسلام، اصحاب، تابعین و ائمه دین، علیهم السلام، روایت کرده اند:
1. شیخ الطائفه، ابو جعفر محمدبن حسن، مشهور به شیخ طوسى، (م 460 ق.) مشروح حدیث ولادت آن حضرت در درون کعبه را با سلسله اسناد خود، از جناب عباس عموى پیامبر روایت کرده است.
2. پیشواى محدثان، ابو جعفر محمدبن على بن حسین بن بابویه، مشهور به شیخ صدوق، (م 381 ق.) مشروح آن را در کتابهاى خود از یزیدبن قعنب روایت کرده است.
3. ابن شهرآشوب، (م 588 ق.) مشروح آن را با سلسله اسناد خود از امام جعفر صادق، علیه السلام، روایت کرده است.
وى همچنین این حدیث را با سلسله اسناد دیگرى از جابربن عبداللَّه انصارى روایت کرده است.
4. ابوالحسن على بن محمدبن محمد واسطى، مشهور به ابن مغازلى، (م 483 ق.) در کتاب مناقب خود، مشروح این داستان را با سلسله اسناد خود از امام زین العابدین، علیه السلام، روایت کرده است.
5. نورالدین على بن محمد صباغ مکى، مشهور به ابن صباغ مالکى، (م 885 ق.) مشروح آن را با سلسله اسناد خود از امام زین العابدین، علیه السلام، روایت کرده است.
6. ابو عبداللَّه محمد بن یوسف بن محمد قرشى، مشهور به گنجى شافعى، (م 658 ق.) مشروح آن را از طریق جابربن عبداللَّه انصارى از رسول اکرم، صلّى اللّه علیه وآله، روایت کرده است.

در اینجا فراز کوتاهى را از «یزید بن قعنب» که یکى از شاهدان عینى است نقل مى کنیم:
روزى با عباس بن عبدالمطلب در مسجدالحرام نشسته بودیم که ناگاه «فاطمه بنت اسد» مادر امیرالمؤمنین، علیه السلام، وارد شد. وى حامله بود و نه ماه از دوران باردارى اش مى گذشت. فاطمه بنت اسد، در حالى که درد زایمان گرفته بود، در کنار بیت ایستاد و گفت: «پروردگارا من به تو، و به آنچه از پیامبران و کتابها از سوى تو آمده است ایمان دارم.
من به آئین جد بزرگوارم ابراهیم خلیل که بانى این بیت است باور دارم. پروردگارا به حق آن کسى که این «بیت عتیق» را بنیاد نهاد، و به حق این مولودى که در شکم دارم، این زایمان را بر من آسان بگردان».
یزید بن قعنب مى گوید:
در برابر دیدگان من و همه حاضران، دیوار کعبه از طرف پشت شکافته شد و فاطمه بنت اسد به درون کعبه رفت و از دیدگان ما ناپدید شد و دیوار به حال اولى بازگشت. درصدد برآمدیم که قفل در را باز کنیم ولى ممکن نشد. پس دریافتیم که امر الهى است. سه روز تمام فاطمه درون کعبه بود و روز چهارم در حالى که امیرمؤمنان على بن ابى طالب، علیه السلام، را بر روى دست داشت، از درون کعبه بیرون آمد.
بسیارى از بزرگان این متن را در کتابهاى حدیثى خود آورده اند.
علاوه بر کتب حدیثى، در کتب مزار نیز در برخى از متون زیارتى مأثور از ائمه معصومین، علیهم السلام، به ولادت آن حضرت در درون کعبه تصریح شده، که به دو نمونه آن اشاره مى کنیم:
1. در زیارت مخصوص هفده ربیع الاول، که محمد بن مسلم آن را از امام صادق، علیه السلام، روایت کرده آمده است:
السلام علیک یا من وفلدف ففى الکَعبة.
سلام بر تو، اى کسى که در کعبه دیده به جهان گشودى.
و در قسمت پایانى همین زیارتنامه آمده است:
المولود فى البیت ذى الأستار
مولودى که در خانه کعبه، در سراپرده الهى دیده به جهان گشود.
2. و در زیارت مطلقه امیرمؤمنان، علیه السلام، آمده است:
السلام على المولود فى الکعبة، المزوج فى السماء.
سلام بر آن مولودى که در خانه خدا دیده به جهان گشود و عقد نکاحش در آسمان بسته شد.
علاوه بر این شاعران بسیارى حدیث ولادت امیرالمؤمنان، علیه السلام، را در مدایح و قصائد خود آورده اند که از هر قرنى به یک نمونه اکتفا مى کنیم:
1. شاعر پرشور قرن دوم سید حمیرى، (م 179 ق.) مى گوید:
وَلَدَتْهف فى حَرَمف الالفه و اَمْنفهف والبیتف حَیثف فَناؤفه و المسجدف
مادرش او را در حرم خدا و خانه امن او به دنیا آورد، که آنجا آستانه و سجده گاه اوست.
2. شاعر نکته پرداز قرن سوم، محمدبن منصور سرخسى مى گوید:
وَلَدَتْهف مفنْجفبَةً و کان وفلادفها فى جَوفف کَعبةَ اَفْضَلف الأکنانف
مادر نجیب و برگزیده اش او را در درون کعبه به دنیا آورد، که بهترین جایگاههاست.
  

 

3. شاعر معروف قرن چهارم، ابو طلحة بن عبیداللَّه غسانى عونى، در
ضمن قصیده غدیریه خود مى گوید:
هفوَالَّذى سَمَّتْهف تفلکَ الجَوْهَرَةف إذ وَلَدَتْ ففى الکَعْبَةف المفطَهَّرةف
او همان شیربچه است که این گوهر تابناک (مادر بزرگوارش) هنگامى که او را در درون کعبه مشرفه بزاد، اینگونه نام نهاد.
4. شاعر بلند آوازه قرن ششم، ابوالمجد، مجدود بن آدم، مشهور به سنائى در این رابطه مى گوید: 

  

در مرحله على نه چونست و نه چند 

                            در خانه حق زاده به جانش سوگند 

  

5. مورخ مشهور عهد عباسیان و شاعر بلند آوازه قرن هفتم، ابن ابى الحدید معتزلى، (م 656 ق.) در ضمن قصیده معروفش مى گوید: 

  

هفوَالَّذى بَیتف اللَّهف مَوْلدفهف 

                            فَطَهَّرَ البَیتَ مفن أرجاسف و أوثانف 

  

او همان شخصیت والامقامى است که بیت خدا زادگاه او بود، و لذا خانه خدا را از پلیدى بتها پاک و پاکیزه نمود.
6. شاعر پرشور شیعه در قرن هشتم، سید عبدالعزیز سیریجى اوالى، در قصیده غدیریه خود مى گوید: 

  

مَنْ کانَ فى حَرَمف الرَّحمانف مَوْلَدفهف 

                            و حاطَهف اللَّهف مفنْ بأسف و عفدْوانف 

  

به جز على، علیه السلام، چه کسى در حرم امن الهى به دنیا آمده؟! و به جز او چه کسى را خداوند از ترس و وحشت دشمن بیمه کرده است؟
7. شاعر معروف قرن نهم، عبدالرحمن جامى، (م 898 ق.) به این داستان اشاره کرده، مى گوید: 

  

به سوى کعبه رود شیخ و من به سوى نجف 

                             به حق کعبه که آنجا مراست حق به طرف

  

 تفاوتى که میان منست و او اینست

                             که من به سوى گهر رفتم او به سوى صدف

  

8. شاعر برجسته قرن دهم، اهلى شیرازى، (م 942 ق.) مى گوید: 

  

کعبه زان شد سجده گاه انبیا و اولیا 

                             کامد آنجا در وجود، آن کعبه ارباب دین 

  

9. فیلسوف و شاعر نامى قرن یازدهم، سیدمحمد باقر استرابادى، معروف به میرداماد، (م 1041 ق.) در ضمن قصیده اى مى گوید: 

  

در کعبه »قل تعالوا« از مام که زاد؟
                            از بازوى باب حفطَّه خیبر که گشاد؟
 
و در لفظ کوتاه و پرمغزى مى گوید:
 
 اسداللَّه در وجود آمد
                            در پس پرده هر چه بود آمد
 
10. شاعر و محدث قرن دوازدهم، سیدمحمد صالح ترمذى، متوفاى 1160 ق. مى گوید:
 
در فضائل بى نظیر آمد على
                            بر همه عالم امیر آمد على
 
آن على کز مادرش در کعبه زاد
                            آنکه بردوش پیمبر پا نهاد
 
11. شاعر نکته سنج قرن سیزدهم، مولى محمد رضا هماى شیرازى، (م 1212 ق.) در ضمن قصیده اى مى گوید:
 
گوهر تاج «سَلفونى» ماه برج «لَوْکفشففَ»
                            تاج بخش شهر یاران، تاجدار «إنّما»
 
حصن اسلام از دم شمشیر او شد استوار
                            آنچنانکه کعبه از مولود او شد با صفا
 
12. شاعر بزرگوار و فقیه نامدار قرن چهاردهم، آیةاللَّه حاج شیخ محمد حسین اصفهانى، مشهور به کمپانى، (م 1361 ق.) مى فرماید:
 
کعبه را تاج شرف تا اوج «أوأدنى» رسید
                            یافت چون از مولد میمون اواَقْصَى المفنى
 
و در قصیده اى دیگر مى فرماید:
 
 تا درخشان شد درون کعبه زان وجه حسن
                            «ثَمَّ وَجهف اللَّه» روشن شد برون از شک و ظن
 
13. شاعر پرشور قرن اخیر، حاج سیدرضا حسینى، مشهور به سعدى زمان، (م 1406 ق.) مى گوید:
 
 فاطمه بنت اسد بانوى راد
                            تا ترا اى سرّ حق، در کعبه زاد
 
 کشف شد هستى خدا را خانه زاد
                            خالق عالم علیّت نام داد 

              خواند احمد مرتضایت یا على
 

14. شاعر زبردست معاصر، بولس سلامه، از شعراى مسیحى لبنان، در قصیده حماسى خود مى گوید:
 
 حفرَّةٌ لزَّها المَخاضف فَلاذَتْ
                            بفسفتارف البَیْتف العَتیقف الوَطیدف
 
شیرزنى از درد زه بناگزیر، به سراپرده کعبه عتیق و استوار پناهنده شد.
پس از ابیاتى مى گوید:
 
 کانَ فجرانف ذلکَ الیوفم فَجْرٌ
                            لفنَهارف و آخَرف لفلوَلیدف
 
آن روز دو صبحدم یکجا بدمید، یکى سپیده روز و دیگرى فروغ تازه مولود
 
این بود اشاره اى کوتاه به فضیلت ویژه اى از امیرمؤمنان، علیه السلام، که به تعبیر مرحوم محدث نورى از ضروریات مذهب شیعه به شمار مى آید و همواره در کتابها، خطابه ها و شعرها در همه قرون و اعصار منعکس شده و دوستان اهل بیت در برابر دشمنان با آن احتجاج و مباهات مى نمودند.
در این رابطه کتابهاى مستقل فراوانى نوشته شده که جامعتر از همه، کتاب پر ارج «على ولید الکعبه» از علامه بى نظیر، آیةاللَّه حاج شیخ محمدعلى اردوبادى، (م 1379 ق.) مى باشد


 

  

امیر المؤمنین علی علیه‏السلام : 
 
خِیارُ خِصالِ النِّساءِ شِرارُ خِصالِ الرِّجالِ:
الزَّهوُ ، والجُبنُ ، والبُخلُ ؛ فإذا کانتِ المَرأةُ مَزهُوَّةً لَم تُمَکِّنْ مِن نَفسِها ، وإذا کانت بَخیلَةً حَفِظَت مالَها ومالَ بَعلِها ، وإذا کانت جَبانَةً فَرِقَت مِن کُلِّ شَیءٍ یَعرِضُ لَها . 

 
امام على علیه‏السلام : 

بهترین خصلت هاى زنان، بدترین خصلت های مردان است :

غرور ، ترسویى و بخل؛ زیرا زن هرگاه مغرور باشد خودش را در اختیار (نامحرم) نمى‏گذارد . هرگاه بخیل (و ممسک) باشد مال خود و شوهرش را نگه میدارد و هرگاه ترسو باشد از هر چیزى که برایش پیش آید (و مایه بد نامى باشد) وحشت مى‏کند . 
نهج البلاغة : الحکمة 234 منتخب میزان الحکمة  

  

 

  

شاهکار آفرینش 
 
ای علی ای شاهکار اوستاد آفرینش!
ای جمالت جلوه گاه ذات پاک کبریایی !
 
ای علی ای دست تو دست توانای الاهی !
ای علی ای حکم عالمگیر تو حکم خدایی !
 
*****
 
ای علی نام تو و داغ تو را در سینه دارم
من به لوح سینه درد آشنا نقش تو کندم
 
هر دم آهنگ علی برخیزد از نای وجودم
ای علی بشنو نوای عشق را از بند بندم .
 
*****
 
رزم را یکتا سواری، فتح را تنها امیدی
هان! تویی شیر خدا سر حلقه شمشیر زنها
 
عدل را نیکو پناهی، رحم را تنها نشانی
هان! تویی یار یتیمان، یاور بیت الحزنها
 
*****
 
شب نخفتی تا یتیم بی امان آرام گیرد
گرسنه ماندی که خوان بی نوا بی نان نماند .
 
خون دل خوردی که خون مردمی بیجا نریزد
خون خود را ریختی تا ظلم را بنیان نماند .
 
*****
 
قصه های زورمندان دیدم و بسیار دیدم
چون علی در عرصه عالم هماوردی ندیدم
 
از بزرگان داستانها خواندم و بسیار خواندم ـ
راستی در آفرینش چون علی مردی ندیدم .
 
*****
 
هر چه خواندم از علی سرمایه توحید من شد
من بنور شاه مردان یافتم راه خدا را
 
مکتب پیغمبران را او معلم بود و منهم
در جمال پاک او دیدم جمال انبیا را .
 
*****
 
هیچگه در آفرینش بی علی سیری نکردم
من به نور صبحگاهی دیده ام نور علی را
 
از خدا هرگز ندانستم جدا او را که دیدم
روز و شب در گردش چرخ زمان دست ولی را
 
*****
 
قصه ها از پهلوانان خوانده ام، اما چه گویم؟
پهلوان هرگز نریزد اشک پیش مستمندان
 
لیکن ای آگه دلان! تاریخ می داند که هر دم
دیده اند اشک علی را پیش روی دردمندان .
 
*****
 
عاجزی در دست ظالم، ظالمی بدخواه عاجز
هر که را غیر از علی دیدم، بدین هنجار دیدم
 
شاه مردان را بکوی دردمندان اشکریزان
لیک با گردنکش خود کامه، در پیکار دیدم
 
*****
 
داستان پهلوانان را بسی خواندم ولیکن
زورمندان را نباشد رسم و راه مهربانی
 
جز علی شیر خدا کس را ندانم کز سر مهر
اشک ریزد بر یتیمان در شکوه پهلوانی
 
*****
 
روزها شیر خدا بود و دل مردم نوازش
شامها اندوه مردم بود و چشم اشکبارش
 
در جوانمردی فرید دهر بود آن بی همانند
لافتی الا علی، لاسیف الا ذوالفقارش .
 
*****
 
ای علی ای تکسوار پهن دشت آفرینش !
من چه گویم، قطره وصف پهن دریا کی تواند؟
 
تو ابر مردی، یگانه گوهر بحر وجودی
بی قرینی در جهان، وین نکته را تاریخ داند .
 
*****
 
آیه « الیوم اکملت لک دین » فاش گوید:
تو امید امتی، شاهنشه خم غدیری
 
ای علی! بر شانه پاک محمد پا نهادی ـ
تا بداند عالمی، در آفرینش بی نظیری
 
*****
 
گر بشر گویم تو را از گفته خود شرمگینم
ور خدا خوانم تو را، زاندیشه خود بیمناکم
 
فاش گویم، در تو دیدم جلوه ذات خدا را
وین سخن حق است و از آن نیست نه شرمم نه باکم .
 
*****
 
چشم در راه تو دارم، ای شه آزاد مردان !
تا بتابی نوری از ملک ولایت در ضمیرم
 
راه حق پویم اگر نور تو گردد راهبانم
فیض حق یابم اگر دست تو باشد دستگیرم


 

      

زهی جمال رخش کرده پرتو افشانی
به ماه چارده و آفتاب رخشانی
    
زهی ولی خدا قطب عالم امکان
جهان جود و کرم پیشوای یزدانی


ادامه مطلب

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایت امیرالمومنین و الائمة المعصومین علیهم السلام
نادعلیاً مظهر العجائب، تجده عونالـک فی النوائب، کل هم و غم سینجلی، بعظمتـک یاالله، بنبوتـک یا محمد و بولایتـک یاعلی و یا علی و یا علی 

 
 ************************************** 
 
کعبه ام من حرم ایزد منان به کفم
من از این منسب والا همه دم در شعفم
کعبه ام، لیک خودم عاشق شهر نجفم
چون علی گوهر من بود، من او را صدفم
حاجیان کوی من و من که به کوی علی ام
سرخوشم چون که خودم حاجی روی علی ام
 
 
مژده بر دلدادگان خانه‌ی حق می‌رسد
بین که مروارید کعبه از صدف آمد برون
 
 
از پرده چو روی دلبرم ظاهر شد
معشوق به پیشِ چشمِ دل نادر شد
ای دل تو بدان مجوزِ عشق و جنون
با عشق محمّد و علی صادر شد
 
 
دل عاشق عشقِ بی‌عدد خواهد شد
آن عشق علی و تا ابد خواهد شد
در روز قیامت که شکافد دل‌ها
در دل که علی نبود ردّ خواهد شد
 
 
آن که کند مرهمِ هر دم علیست
در خوشی و سختی و ماتم علیست
گرچه محمّد گلِ دین من است
شهد گل مذهب من هم علیست
 
 
ای عاشق خسته دان که مرهم آمد
بر سینه‌ی عقده‌دار تو دم آمد
آن یار که در قرب خدا جایش بود
با هیبت آدمی به عالم آمد
 
 
در عرش و سماء نام علی(ع) تک شده است
در حلقه ی عاشقان چکامک شده است
دیده شب معراج دو چشمان نبی
بر بال فرشتگان علی(ع) حک شده است
 
 
دل من حرف خود را با علی(ع) گفت
دوباره جان گرفتش تا علی(ع) گفت
گمانم امشب از شوقِ ولایت
خداوند جلی هم یا علی(ع) گفت
 
 
امشب که سری خراب دارم
در سینه طلای ناب دارم
مستانه غزل خوان شده ام من
دل در ید بوتراب دارم
 
 
من وارث آیین نبی الله ام
من شیر خدایم و وصلی الله ام
در بدر و حنین دیده ای رزمِ مرا
من حیدرم و علی ولی الله ام
 
 
حکایت تاب زلفان علی است
جهان مدهوش مژگان علی است
تو می دانی که عشق و عاشقی چیست؟
هدف از عشق چشمان علی است
 
 
عشق تو شد چون به دلم منجلی
بر همه گفتم نه و بر تو بلی
چون نفسی می کشم از سینه ام
هر نفسم نام تو گوید علی
 
 
چشم همه تشنه ی آن روی توست
شیعه خمارِ خم ابروی توست
باد صبا چون که رسید از نجف
آن چه مشامم برسد بوی توست
 
 
صبا گر بگذری بر کوی یارم
بگو با دلبرم، زیبا نگارم
به جون هر چی عشقه توی دنیا
گلِ عشقی به جز حیدر ندارم
 
 
امشب هلاکم می‌کنی با کنجِ ابرو یا علی
تا نیمه شب در فکرِ تو گشتم ثناگو یا علی
من کیستم؟ من چیستم؟ جز ذره‌ی ناقابلی
در پیش پایت می‌زند جبریل زانو یا علی
گفتی به وقت مردنش هر کس تو را بیند علی
مردم بیا دیدارم ای یارِ سیه مو یا علی
راهم کجا؟ چاهم کجا؟ گم کرده‌ام کوی تو را
دل عازم روی تو شد، ره را بگو کو یا علی؟
گفتم شب میلاد تو گیرم ز تو مولا مدد
تا این که فانوس دلم گیرد ز تو سو یا علی
مشکل به کارم آمده، لطفی امیر‌المؤمنین
دانم گره وا می‌شود، با ذکر یا هو یا علی
بودی تمام عمر من غمخوار و یارِ سختی‌ام
هستی به هر زخمِ دلی، درمان و دارو یا علی
 
 
دشمن حیدر تو دمی گوش کن
حق که نگفتم تو فراموش کن
نیست به جز عدل علی خشم تو
عین علی کور کند چشم تو
ذکر علی نور جلی است و بس
لام علی لطف علی است و بس
عشق علی جاریمان می‌کند
یای علی یاریمان می‌کند
دیر نپاید که شکارش شوید
عالم و آدم همه یارش شوید
دست ملائک همه جام علیست
نور خدا مغز کلام علیست
غار حرا چشم نبی باز کرد
بعثت خود با علی آغاز کرد
عشق که پابوس مرام علیست
فاطمه خود زنده به نام علیست
حق و حقیقت همه دم با علیست
حلقه‌ی وصل من و تو یا علیست
* * *
نوش علی، جوش علی، هوش علیست
آنچه نشد هیچ فراموش علیست
بی علی عالم به خزان می‌رود
با علی هر درد ز جان می‌رود
هر که بود بنده‌ی حیدر رهاست
هر که علی دوست نباشد فناست
حب علی جوی تو دیوانه شو
ذکر علی گوی تو مردانه شو
لحظه‌ای شاه نجف یاد کن
خانه‌ی دل با علی آباد کن
جام علی نوش که مستت کند
عشق علی یکّه پرستت کند
با علی تا عرش تو جولان دهی
بی علی کافر شوی و جان دهی
با علی بر کوه اثر می‌کنی
بی علی آخر تو ضرر می‌کنی
* * *
تا که علی در دل من جا گرفت
زندگی‌ام جور شد و پا گرفت
من به علی سرخوش و زنده‌ام
تا به ابد دولت پاینده‌ام
حشر بپرسند که راه تو چیست؟
یا که بگویند که شاه تو کیست؟
چیست جوابِ تو ندانم ولی
هست جواب همه‌ی ما علی
 
 
یا ایّها الناس این دلم را در گلستان یافتم
وقتی در او حبِّ علی، آن شاه مردان یافتم
من مرده بودم از ازل، لیکن به یومن نام او
شد زنده روحِ مرده‌ام، من از علی جان یافتم
او در پسِ صد پرده و هرگز ندیده چشمِ من
اما ندیده عاشقش گردیدم، ایمان یافتم
وقتی به ذکر «یا علی» لب‌های من شد آشنا
گشتم دوای دردها، هم این که درمان یافتم
وقتی به دریای ولا خود را به آب انداختم
گشتم گدای مرتضی، ملکِ سلیمان یافتم
دادم به دست آل حق دل را به رسم هدیه‌ای
شکر خدا چون عاقبت جان نزد جانان یافتم
فطرس بگو بر عارفان از عشق‌بازی‌های عشق
من از عبادات علی معنای عرفان یافتم
 
 
یا علی مرتضی حیدر سلام
شیعه را تاج سر و سرور سلام
عالم آمد از برایت یا علی
عشق می‌گوید ثنایت یا علی
سائل کویت شفایم می‌دهد
بر همه دردم دوایم می‌دهد
شیعه قلبش با ولایت می‌تپد
قلب با شور لوایت می‌تپد
نبض عالم زیر دست پاک توست
این همه شور و شعف پژواک توست
تو قسم ناری و در کف جنان
کعبه‌ را بودی چو درّی در میان
قبل از آن که حق گلِ جسمت سرشت
نام نیکت بر درِ جنّت نوشت
حق برای خلقت شعری سرود
دربِ جنت رمز نامت را ورود
«هر که خواهد سیر از کوثر شود
باید اوّل عاشق حیدر شود»
حیدرا هست همه از هست توست
لحظه لحظه عمرِ شیعه دست توست
امشب از عشق تو هر جا محشر است
بر دو چشم عاشقان صد گوهر است
خرم آن دل روشن از نور تو شد
دل سراسر غرقه در شور تو شد
ثانی آل کسا، شاه عرب
با وجوت گشته عالم در طرب
 
 
میلاد دلبر اومده ساقی کوثر اومده
شادی کنید آی شیعه‌ها آقامون حیدر اومده
نور نگاش دل می‌بره از همه‌ معشوقا سره
با تیغ ابروهاش علی هر دو دنیا رو می‌خره
شجاعتش گفتنیه، پهلوونیش قیامته
سینه سپر، قد بلند، جنگیدنش حکایته
عاشقِ بی‌شمار داره، منصب تک سوار داره
تو دستای با هیبتش،‌ شمشیرِ ذوالفقار داره
از روزی که اسم علی تو سینه‌ام دلبری کرد
همه رگای منتهی به قلبم و حیدری کرد
محبّت و عشق علی به بنده جون و پر داده
نخل وجود خسته‌ام به ذکرِ اون ثمر داده
من با علی زنده شدم، با عشقِ حیدر می‌میرم
می‌گن می‌آد آخر عمر، می‌گم مدد ای امیرم
 
 
شبی من را به سوی آب خواندند
مرا در عالم مهتاب خواندند
نمی دانم چه حالی داشتم من
به بیداری و یا در خواب خواندند
مرا با خود به کوی یار بردند
به بانگ عشق را دریّاب خواندند
به دستم جامی از کوثر نهادند
به سوی لحظه های ناب خواندند
شدم چون قطره بر برگ وجودم
مرا هم شبنم نمناک خواندند
نظر بر قامت نوری نمودیم
که نامش با دلی بی تاب خواندند
تمام دل به دستان بی محابا
علی گفتند و یا ارباب خواندند
به بالای سرش قابی غزل بود
همه آن قطعه را بر قاب خواندند
جهان مولود زیبای علی را
به کعبه معجزی نایاب خواندند
گمانم وقت ضربت خوردن عشق
محل سجده را محراب خواندند
علی در علم، بعد از مصطفی بود
محمد شهر و او را باب خواندند
بدان فطرس که یار مهدی اش را
در این دنیا بسی کمیاب خواندند
 
 
صفحه ی مجنون دلم بسته به موی حیدر است
خواب و خیال من فقط دیدن روی حیدر است
کعبه ی من، منای من، مروه ی من، صفای من
عقربه ی قبله نما، یکسره سوی حیدر است
حج نروم بدون او از چه به احرام شوم
چون حجر الاسود من چشم نکوی حیدر است
باد صبا که مرده را حیات نو عطا کند
وزیدنش ذره ای از شمیم بوی حیدر است
گاه دلم سوی نجف، گاه رود غدیر خم
این دل دیوانه ی من به جستجوی حیدر است
عزم سفر نموده ام تا حرم ابوتراب
مسافرم مقصد من رفتن کوی حیدر است
طعنه ی دشمن علی هیچ اثر نمی کند
مرحم نیش دشمنان، نوش سبوی حیدر است
نغمه ی جمع شیعیان یکسره باشد این چنین
لعنت بی شمار بر آن که عدوی حیدر است
 
 
عشق تمام عالمی، هم جن و هم انس و ملک
هست از وجود پاک تو خلق السماء و الفلک
مشکل گشای هر دلی نامت گره وا می کند
هر کس دلم را بشکند نام پیدا می کند
ای نور چشم مصطفی، میر و علمدار حنین
ای همسر خیر النساء ، باب حسن باب حسین
شاه عرب، شیر خدا، ای شافعِ روز جزا
شیعه بگوید یک صدا، هو یا علی مرتضی
وقتی که از هو یا علی در محفلی دم می زنم
کاخ تمام دشمنان یک باره بر هم می زنم
دستم بگیر ای پادشه در درگهت چون نوکرم
باشد برایم افتخار، اینکه غلام حیدرم
 
 
پادشه و تاج سر عشق علی است و بس
اسوه ی ایمان، گوهر عشق علی است و بس
چونکه ولادت شده در کعبه ی عشق و صفا
فاش بگویم پسر عشق علی است و بس
ای که هوای غم عشاق نمودی بدان
مرحم هر دردِ سر عشق علی است و بس
دور و بر فاطمه چون شمع علی سوخته
دان که چرا بال و پر عشق علی است و بس
گشته به هر جنگ، چو سدّی بَرِ پیغمبرش
چونکه تهنتن سپر عشق علی است و بس
عشق حسین و حسن و زینب نالان او
این سه همه خود شرر عشق علی است و بس
گر چه ابالفضل قدش سر و رخش چون مه است
اوست ز نسلِ قمرِ عشق علی است و بس
 
 
تفسیر انما ولیکم الله و رسوله ...
لحظه ای عاشقانه خو گشتم
با دلم گرم گفتگو گشتم
نیمه شب بود و نیمه های رجب
گفتم ای دل چها کنم ز طرب
دل بگفتا به عشق شا ه جهان
استخاره نما تو با قرآن
هر طلیعی در آن نمایان شد
معنی اش رمز مستی جان شد
این من و دل، تقدس هر آه
وا نمودم به ذکر بسم الله
آیه ای شد عیان چو نور ماه
مائده بود و پنجم از پنجاه
آیه را بر حریم لب راندم
معنی اش را برای دل خواندم
دین پرستان ولایت از والاست
حق ولی و پیمبرش مولاست
دیگر آن کس ولایتش عظماست
کاو سرشتش ز عالم بالاست
با خدا در نماز خود نازد
در نمازش زکات پردازد
دل کمی در خودش تعقل کرد
با رگ قلب من تفعل کرد
گفت و با من حدیث آن دانی
گر ندانی چو مرده بی جانی
سائلی لحظه ی صلات عشق
او طلب می کند زکات عشق
گوهری از سلاله ی مهتاب
در رکوعش چو عاشقی بی تاب
با اشارت زکات او داده
همچو شاهی برات او داده
تا که انگشترش برون گردید
آیه ی حق به راکعون گردید
آن که باشد نماز می سازد
در نمازش زکات پردازد
آن که باشد بهشت در بالش
هستیان را شفا دهد شالش
کیست آن، حل مشکلش خوانند
میر ذات السلاسلش خوانند
کیست آن با نگاه روحانی
راهبی را کند مسلمانی
کیست او، یاور نبی الله
غیر حیدر، علی ولی الله
 
 
وقتی که می گم یا حیدر، دلِ من پرنده می شه
توی سبقت از ملائک، باز دلم برنده می شه
می گن عاشقای مولا، اشکاشون مثلِ گلابه
چونکه در تموم دنیا، گلشون ابوترابه
کسی که دیوار کعبه، پیش مقدمش دو تا شد
عاشق ولادت اون، نه که ما بلکه خدا شد
«اگه گلهای بهار، همه عالم رو بگیره
گل حیدر گل عشقه، هیچکی جاشو نمی گیره»
امشب از عشق وجودش، چشامون بارون می باره
واسه شهر نجفِ اون، دلامون چه بی قراره
می خوام امشب تا سحرگاه، دلمو رو دست بگیرم
با تمامی توانم، یا علی بگم بمیرم
 
 
به خدا قسم علی تموم دنیای منه
هر کجا علی باشه منزل و مأوای منه
این دل عاشق من مست علی مرتضاست
درد من درمون من دست علی مرتضاست
به جز از عشق علی چیزی رو در دل ندارم
عاشق علی ام و ذره ای مشکل ندارم
هر کی عاشق علی باشه چیزی کم نداره
روز محشر که می آد غصه و ماتم نداره
چشم من منتظره ی لحظه ی دیدارِ توئه
دلم افتاده به خاک مجنون و بیمارِ توئه
قسمتم کن آقا جون نجف زیارت بکنم
کنار ضریح تو عرض ارادت بکنم
 
 
عالمی این جمله می گویند مولانا علی
دل ز هر آشفته می شویند مولانا علی
تو به دل دادی علی جان سائلی عشق خود
سائلان هر لحظه می جویند مولانا علی
خاکیان با گُل ولی افلاکیان با بوی عشق
این به لب دارند و می بویند مولانا علی
لاله و یاس و شقایق همچو گلهای دگر
جمله از عشق تو می رویند مولانا علی
خیل آنان که طریق عشق حق طی کرده اند
راه تو پیوسته می پویند مولانا علی
 
 
توتیای هر دو چشمم گردِ راه حیدر است
من که یک عمری حیاتم در پناه حیدر است
هر کسی روی نگارش دل به یغما می برد
آن چه برده هوش من آن روی ماه حیدر است
هر که گوید نغمه ی هو یا امیرالمؤمنین
یار حیدر می شود جزء سپاه حیدر است
با وصالش خوانده ام درس شهامت در الست
گریه های روز و شب یک ذره آه حیدر است
چشم او دیوانه کرده چشم من را از ازل
حسرت چشمان من گوشه نگاه حیدر است
رمز یا زهرا به وقت حمله ی شیر خدا
ضربه های از ذوالفقار و تکیه گاه حیدر است
هر که دارد آرزویی در سرای زندگی
آرزوی من فقط آن بارگاه حیدر است
 
 
من و از کوچیکی نوکر علی صدا زدند
بچه بودم به گوشم حلقه ی مرتضا زدند
مادرم با اسم اون قلب منو دیوونه کرد
شهدِ جانِ من و با نام علی نموونه کرد
من شدم شیعه ی حیدر، آدمی با اقتدار
نام اون برای من شد سَنَدی، یه اعتبار
دل من پر زد و رفت کنج نجف خوونه گرفت
دست من پیاله شد از اون یه پیمونه گرفت
عهد خود بستم و خووندم نام اون رو بی عدد
دست به زانو زدم و صدا زدم علی مدد
هر کی دلداری داره، من مه و ماهم علیه
شب قبر و تاریکی، پشت و پناهم علیه
می دونه دوستش دارم، مهتاب قلبم علیه
به خدا غلامش ام، ارباب قلبم علیه
حیدری مذهبم و عاشق ایوون طلاش
زندگیم و می ریزم هر روز و شب زیر پاهاش
می گن اربابم علی لحظه ی تلخ مردنم
برق شیرین نگاش مرحمی می شه بر تنم
کاشکی صد مرتبه، مرگم رو در آغوش بگیرم
تا با دیدن علی زنده بشم باز بمیرم
اگه دشمنای اون طعنه به شیعه می زنند
طعنه رو از روی خشم و بغض و کینه می زنند
یه روزی خدا به ما شاه گُل و گلاب می ده
مهدیِ علی می آد به دشمنا جواب می ده
 
 
دین اسلام ناب احمد را، مرکز اقتدار علی باشد
در سرای خیال هر مردی، مرد با اعتبار علی باشد
گر پیمبر رسول ایمان است، عهده دار کلید قرآن است
شیر میدان غزوه ی ایثار، یکه و تکسوار علی باشد
گر چه رهراست مادر سادات، گر چه زهراست ام آل الله
شیعه را مایه ی مباهات است، شوهر بی قرار علی باشد
مجتبی گر که یوسف زهراست، او ز نسل اصیل زیبائیست
چونکه یوسف ز صلب یعقوب است، مجتبی را تبار علی باشد
گرحسین بن‌حضرت‌حیدر، همچو لاله نشسته در خون است
هان بدان ای اسیر ثارالله، صاحب لاله زار علی باشد
زنیب از آن سبب خطیبی شد، در میان محافل دشمن
چون که استاد عرصه ی درسش حیدر نامدار علی باشد
آن یلی که به غرشش دشمن لرزه بر قامتش نمایان شد
نام او بود حضرت عباس، او ز نسل نگار علی باشد
در غدیر آمدش پیمبر خود، پیش چشم ملائک و آدم
گفت بعدِ من بدان عالم، رهبر ماندگار علی باشد
اصل قرآن و قاری و ترتیب، اصل ایمان و منشأ تکبیر
روزه و هم نماز و خمس و زکات، صاحب ذوالفقار علی باشد
 
 
ساقی کوثر آمده
حضرت حیدر آمده
مهرِ وصی مصطفی، کرده مرا اسیرِ عشق
دار و ندار و هستیم، آمده آن امیرِ عشق
ساقی کوثر آمده
حضرت حیدر آمده
فاطمه‌ی بنت اسد، نشسته در حریم حق
آن که بود به دامنش، شاه عرب زعیم حق
ساقی کوثر آمده
حضرت حیدر آمده
از قدم شیرِ خدا، کعبه و مکه در سرور
ولوله در عرش و سما، کودکی آمده ز نور
مهر و محبت علی به دل شراره می‌زند
دیده‌ی شیعیان همه دم از نظاره می‌زند
ساقی کوثر آمده
حضرت حیدر آمده