ماهنویس 2010

روستای من, اُستاد

ماهنویس 2010

روستای من, اُستاد

خدا

الهی زهی خداوند پاک که بنده گناه کند و تو را شرم  کرم بود

الهی تو دوست میداری که من تو را دوست دارم با آن که بی نیازی از

من پس من  چگونه دوست ندارم که تو مرا دوست داری  با این همه

احتیاج که به تو دارم

الهی من غریبم و ذکر تو غریب  و من با ذکر تو الفت گرفته ام زیرا که

غریب با غریب الفت گیرد

الهی شیرین ترین عطا ها در دل من رجای تو خداوند است و خوش ترین

و شیرین ترین سخن ها  بر زبان این گنهکار ثنای توست و دوست ترین

وقت ها بر این بنده ی مسکین گنهکار لقای توست

الهی مرا عمل بهشت نیست و طاقت دوزخ ندارم  اکنون کار با فضل تو افتاد

الهی اگر فردا گویند چه آوردی ؟ گویم  خداوندا از زندان  موی بالیده و جامه ی  شوخگن و عالمی اندوه وخجلت توان آورد مرا بشوی و خلعت

بفرست و مپرس!  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد